اولین بار الیوت ژاک (Elliot Jaques) در سال ۱۹۶۵ مفهوم بحران میانسالی را مطرح کرد و روان‌شناسان پیروِ فروید (Freud) مانند کارل یونگ (Carl Jung)  فراوان از آن استفاده کردند. بحران میانسالی به دوره‌ای طبیعی در زندگی افراد اطلاق می‌شود که طی آن از دوره‌ی جوانی به دوره‌ی میانسالی وارد می‌شوند.در این دوره، بزرگسالان مدام دستاوردها، اهداف و رؤیاهایشان را با آنچه در گذشته آرزویش را داشتند و مرحله‌ی فعلی زندگی‌شان مقایسه می‌کنند. بحران میانسالی هم در مردان و هم در زنان اتفاق می‌افتد، اما نوع این بحران در آن ها متفاوت است.
مردان مستقیما بر دستاوردهایشان تمرکز می‌کنند و تمایل دارند موفقیت‌هایشان را به اطرافیان ثابت کنند اما زنان تمایل دارند ظاهر فیزیکی و جذابیت‌های ظاهری‌شان را حفظ کنند. از آنجا که بسیاری از میانسالان در این دوره دیگر به عنوان والدین وظایف چندانی ندارند، مایلند کارهایی انجام بدهند که در گذشته به دلیل وجود فرزندان از انجام‌شان چشم‌پوشی کرده بودند.
افرادی که عمرشان را صرف اهداف و آرزوهایشان کرده‌اند کمتر از سایرین به بحران میانسالی دچار می‌شوند و پا‌به‌سن گذاشتن برایشان راحت‌تر است. اما دسته‌ی دیگر ناگهان متوجه می‌شوند که سن‌شان بالا رفته، زمان‌ گذشته است و هنوز آن‌طور که می‌خواستند برای رؤیاهایشان کاری نکرده‌اند.
این موضوع می‌تواند برای آن ها ناراحتی و پشیمانی زیادی به بار بیاورد. بحران میانسالی می‌تواند به شکل‌های خفیف یا خطرناک بروز کند و بر سلامتی، رفاه و وضعیت مالی افراد تأثیر بگذارد. اگر افراد نشانه‌های این بحران را بشناسند و به محض بروز این علائم، کاری انجام دهند، می‌توانند از آن جان سالم به در ببرند.